اللهـم ارزقـنـا توفیق الشــهادة
اللهـم ارزقـنـا توفیق الشــهادة

اللهـم ارزقـنـا توفیق الشــهادة

خاطرات نماز شهیدان

 


1- سرما و نماز شب ( شهید غلامرضا ابراهیمی)
نیمه‌های شب از سردی هوا، از خواب بیدار شدم هنوز تکان نخورده بودم که متوجه شدم «شهید غلامرضا ابراهیمی» نیز بیدار است. او آرام از جا برخاست و هر سه پتوی خود را، روی بچه‌ها که از شدت سرما مچاله شده و به خواب رفته بودند، انداخت. من نیز بی‌نصیب نماندم. یک پتو هم روی من انداخت. فکر کردم صبح شده که حاجی از خواب برخاسته و دیگر قصد خواب ندارد ولی او وضو ساخت و به نماز ایستاد. او آن شب مثل همه شب‌ها تا اذان صبح به تهجد و راز و نیاز مشغول بود.

 

Image result for ‫لطفا به ادامه مطلب بروید‬‎

 

2- عروج شبانه (شهید ابوالحسن حسنی)
بارها متوجه می‌شدم که همسرم (شهید ابوالحسن حسنی) نیمه شب از خانه خارج شده بعد از نماز صبح به منزل باز می‌گردد. ابتدا خود را به خواب زده، فکر می‌کردم به دنبال مأموریت‌های سپاه شب‌ها از خانه بیرون می‌رود. یک شب طاقتم تمام شد و خیلی آرام مؤدبانه گفتم. "دلم می‌خواهد بدانم شب‌ها کجا می‌روی؟" وقتی متوجه شد که من نیز می‌دانم از شب‌ها از خانه خارج می‌شود با خونسردی تمام گفت: امشب با هم می‌رویم. نیمه شب پتویی برداشته به اتفاق از خانه خارج شدیم. یک راست به گلستان شهدا رفت. کنار قبر "شهید اسدالله باغبان" پتو را پهن کرد و مشغول خواندن نماز شد. در نماز او را نظاره‌گر بودم. اصلاً مثل این که با تکبیر الاحرام از آسمان نیز بالاتر می‌رفت و با سلام نماز دوباره به زمین باز می‌گشت.


3- خلوت انس ( شهید علی‌محمد اربابی)
نیمه شب صدای آشنایی با لحنی شیرین و کامی شیوا مرا از خواب بیدار کرد. خوب دقت کردم کلمه‌هایی که در خواب و بیداری به وضوح به گوش می‌خورد: ‌معبودا، محبوبا، خدایا... مطمئن شدم یک نفر به تهجد مشغول است. کنجکاوی بیش از حد وادارم ساخت از رختخواب بیرون آمده و خود را به صاحب صدا نزدیک کنم گویا "علی محمد اربابی" بود، رئیس ستاد لشگر ولی مطمئن نبودم، در تاریک جلوتر رفتم تا چهره‌اش را بهتر تشخیص بدهم. ناگهان او متوجه من شد و تبسم کرد. تبسم همیشه بر لبانش بود ولی من خجالت کشیدم و شرمنده شدم. چون عارف را از خدا، سالکی را از مراد، زاهدی را از معبود و مؤمنی را از محبوب جدا کرده بودم. در حالی که وجودم را "خسی در میقات" می‌دیدم در جای خود برگشتم و با خود عهد کردم دیگر مزاحمتی برای گوشه‌نشینان خلوت انس ایجاد نکنم.


4- نماز نشسته (شهید علی کاظم امکانی یگانه )
نیمه شب صدایی را می‌شنیدم. می‌فهمیدم وعده ملاقات دارد. بستر خواب را رها می‌کردم و آهسته بیرون می‌رفت و وضو می‌ساخت و با حالتی عجیب به نماز می‌ایستاد و برای اینکه دیگران نفهمند نشسته نماز می‌خواند و در تاریک که کسی او را نمی‌بیند. وقتی "شهید علی کاظم امکانی یگانه" راز و نیاز را تمام می‌کرد، به بالین من می‌آمد و من را صدا می‌کرد و می‌گفت‌: برادر عزیز بلند شو و نمازی بخوان من که حال ندارم، برای منهم دعا و طلب مغفرت نما!


5- وعده‌ی ملاقات (شهید ابوالفضل امین راد)
ساعت یازده شب بود که (شهید ابوالفضل امین راد) وضو گرفت. خواهرم نگاه معنی داری به او کرد و گفت: "یک فرد مسلمان رزمنده نمازش تا این وقت شب نمی‌ماند". برادرم پاسخ داد: ‌من نمازم را خوانده‌ام، چه اشکال دارد آدم با وضو و پاک و مطهر باشد؟ خواهرم قانع شد و رفت که بخوابد. ولی من می‌دانستم که او با خدا وعده ملاقات دارد. "نماز شب".


6- از خواب تا عبادت (شهید مالک اوزوم چلویی)
"شهید مالک اوزوم چلویی" در شبانه روز بیش از چند ساعتی نمی‌خوابید او در انجام مستحبات به خصوص نماز شب تأکید بسیار داشت و خودش نیز در انجام آن سخت می‌کوشید. حتی به خانواده می‌گفت:‌ شما چقدر می‌خوابید؟ قدری از خوابتان را کم کنید و به عبادت بپردازید. به خدا قسم آنقدر در قبر خواهید خوابید که حد و حصر ندارد.


7- چشمان دریایی (شهید اکبر باقری)
شب‌ها وقتی همه در خواب بودیم، ناگهان با صدای قرآن بیدار می‌شدیم. خوب که دقت می‌کردیم اکبر باقری رو به قبله ایستاده و با دلی آسمانی و با چشمانی دریایی نماز شب می‌خواند و با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد.


8- سجده بر آب (شهید غلامرضا تنها)
در عملیات کربلا سه، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم، نگران و متحیر، ستون در حال حرکت در آب را کنترل می‌کردم. وقتی دیدم که یکی از بچه‌ها سرش را بدون حرکت در آب قرار داده است، بیشتر نگران شدم. شانه‌ ایشان را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم:‌ چی شده؟ چرا تکان نمی‌خوری؟
خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت:‌ مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقیه را همراهی می‌کردم. اطمینان و آرامش خاطر بسیجی «شهید غلامرضا(اکبر) تنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: «اشکالی نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد، روی سکوی الامیه اولین شهیدی بود که به دیدار معشوق نایل آمد.


9- کهکشان اشک (شهید حیدر حسین)
نیمه شب‌ها و در اوج سرما از سنگر بیرون می‌زد و وضو می‌گرفت و در یک گوشه دنج و تاریک روی خاک می‌نشست و با معبود و معشوقش راز و نیاز می‌کرد. "حسین حیدر" بود و یک کهکشان اشک. او بود نماز شفع و وتر. او بود و یک دنیا تمنا و نیاز به درگاه بی‌نیاز.


10- نماز شب همگانی (شهید سیدقاسم ذبیحی فر)
"شهید سیدقاسم ذبیحی فر" هنگام عبادتش همیشه تنها بود. هنگام غروب معمولاً بالای خاک ریز یا تپه می‌نشست و پایین رفتنِ خورشید را نگاه می‌کرد. شاید ما اصلاً نمی‌توانیم او را درک کنیم. هرگاه به مسجد می‌رفت، ساعت‌ها به همان صورت و آن قدر گریه می‌کرد که چشمانش متورم می‌شد. در نیمه‌های شب بعد از لختی دعا و خواندن نماز، همه ما را بیدار می‌کرد بعد می‌گفت: ‌بیدار شوید، نمازتان دیر شده ولی دیگر نمی‌گفت چه نمازی. ما همگی بر می‌خاستیم و بعد از گرفتن وضو، به چادر بر می‌گشتیم. هنگام بستن قامت برای نماز، او می‌گفت:‌ حال نیت نماز شب کنید.


11- فضای نماز شب (شهید مهدی سامع)
شب قبل ازعملیات محرم "مهدی سامع" تا بعد از نیمه شب به شناسایی رفته بود و دیر وقت خسته و کوفته برگشت و به خواب رفت. بچه‌ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را بیدار نکردند چون او خسته بود و شب بعد هم باید در عملیات شرکت می‌کرد. صبح برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت:‌ مگر سفارش نکرده بودم مرا برای نماز بیدار کنید؟ وقتی دلیلش را گفتند. آه سردی کشیده و گفت:‌ افسوس، شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد!


12- پرواز در شب ( شهید عباسعلی شکوهی)
نزدیک سنگر جایی را که به عنوان قبر و محراب کنده بود و در آنجا به عبادت و راز و نیاز مشغول می‌شد. شب عملیات و الفجر هشت مهتابی بود و ما داشتیم با برادران و عزیزان خود وداع می‌کردیم "شهید عباسعلی شکوری" ما را رها کرده بود و در آن جایگاه همیشگی‌اش به سجده نشسته و داشت مناجات می‌خواند. چهره‌اش آفتابی بود و دلش آسمانی و چشمش دریایی. قلبش التهاب یک سفر را داشت و دستانش دو بال پرواز.


13- نجوای قرآن (شهید عباس صالحی)
یک روز دیدم دارد جایی را حفر می‌کند گفتم: چه می‌کنی؟ گفت: دارم قبر می‌کنم. من رفتم کمکش. حفره‌ای شد به عمق دو متر، طوری که دو نفر راحت بتوانند در آن بنشینند. شب‌ها "شهید عباس صالح" با چراغ قوه می‌رفت آنجا و با خدای خویش خلوت می‌کرد چه زیبا بود ترنم عشق از لبهای او که نجوا می‌کرد قرآن را و مناجات علی (علیه السّلام) را و دیدنی بود نماز شب و سوز نیمه شبش!


14- پیک حق (شهید حسین صنعتکار)
شهید حسین صنعتکار بسیار مقیّد به خواندن نماز شب بود. و این روحیه را در عمل به سایرین منتقل می‌کرد هر کس دو روز با حسین بود نماز شب خوان می‌شد. یکبار از او پرسیدم: شبی شده است که از خواب بیدار نشوی؟
با تبسمی ملیح گفت:‌ یک شب از شدت ضعف و بی‌خوابی، خواب ماندم. با نیش پشه‌ای از خواب بیدار شدم. ساعت سه بامداد است. به قدری خوشحال شدم که نهایت نداشت چرا که یک پیک حق در قالب پشه مرا از خواب بیدار کرده بود تا نمازم فوت نشود.


15- رزم شبانه (شهید رامین عبقری)
یکی از همرزمان پسرم "رامین عبقبری" تعریف می‌کرد که رامین شب‌هایی را که پست نگهبانی نداشت، به کسی که نوبتش بود می‌گفت: مرا برای رزم شبانه (نماز شب) بیدار کن! چون در سنگر جا برای ایستادن نبود، "شهید رامین عبقری" نماز شب را به طور نشسته می‌خواند. در آن ‌سوز سرما جای گرم را رها می‌کرد و با آب منبع وضو می‌ساخت و نماز را با حضور قلب و خلوص نیت به جا می‌آورد.


16- ایثار در نیمه شب ( شهید کلیم الله فلاح نژاد)
شب بود و همه رزمنده‌ها خواب بودند. شهید کلیم اللله فلاح نژاد برای ادای نماز شب برخاست ناگهان شیء آتش زایی را می‌بیند که گوشه مهمات افتاده و آتش گرفته است. دلش نمی‌آید بچه‌ها را از خواب بیدار کند. پتو بر می‌دارد و با دست و پا، تند تند آتش را خاموش می‌کند. تمام دست و پا و کفش ایشان دچار سوختگی می‌شود اگر او بیدار نمی‌شد و این از خود گذشتگی را انجام نمی‌داد همه مهمات‌ها از بین می‌رفت و هم جان عزیزان رزمنده به خطر می‌افتاد.


17 - شهادت در حین نماز شب (شهید گمنام)
صبح روز بعد والفجر (1) که برای انتقال شهدا و بقیه مجروحان به منطقه رفتیم با یک صحنه عجیب رو به رو شدم. در بین شهدا، برادری بود که دیشب مجروح شده بود. این برادر روی سجاده‌ای نشسته بود. قرآن و مهرش روی سجاده و هر دو دستش شدیداً مجروح بود. او با همین حالت شهید شده بود. از خودم پرسیدم: اینها با این وضع، نماز شبشان را ترک نکردند، ما کجای راه هستیم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.